فدای چشم قشنگت تمام بود و نبودم
من این غزل که سرودم بفکر چشم تو بودم
کجا روم که بگیرم دوباره از تو نشانی
غمت نشسته بجانم تب ات گرفته وجودم
بخوان ترانه ی نرمی برای اینکه ببارم
برای اینکه ببارم در این غزل که سرودم
به تیر برق نگاهت به بغض خنجر آهت
بکش ترانه به تارم بزن شراره به پودم
شکار طعنه ی چشمت هنوز زخم تو دارد
مصمم که بیایی به صرف چشمه ی رودم
:: برچسبها:
شعر,
|